بکتاشبکتاش، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

بکتاش

اولین باری که بکتاش رفت توی دریا

  روز نیمه شعبان با دوست بکتاش آقا پوریا     که ١سال از بکتاش بزرگتره رفتیم شمال سمت رشت بچه هارو بردیم  سمت جنگل فوشه که خیلی زیبا بود مثل بهشت یرودخونه خیلی قشنگ هم وسطش بود که بچه هارو بردیم توی آب کلی کیف کردن و بازی کردن و لی چون آبش سرد بود فقط دست و پاهای بکتاش و کردیم توش می خواست سنگای کف رودخونه رو بگیره و برداره بخوره تا حالا ی همچین جایی رو ندیده بود خیلی خوشش اومده بود و دیگه دوست نداشت برگرده فرداش روز جمعه رفتیم   دریای زیبا کنار تا بکتاش و ببریم توی دریا بازی کنه قایقی رو که مامان بزرگش از مکه براش آورده بود و باد کردیم  و بکتاش و&n...
19 مرداد 1391

مسافرت بکتاش در مرداد90 به متل قو

سلام عزیزم   پنجشنبه دوزادهم مرداد من و شما و بابایی بعد از ظهر ساعت ٤ راه افتادیم سمت شمال ویلای بابا جونی اوناهم صبح زود رفته بودن توی راه کلی از سرو کله مامان بالا رفتی و کلی مامان و خسته کردی دیگه فقط آرزو میکردم هر چی زودتر برسیم اگه این آهنگای چرا توی موبایلم نبود که دیگه هیچی راه خیلی خلوت بود واسه همینم ساعت ٨اینطورا رسیدیم و از اینکه رسیدیم شما هم خیلی خوشحال شدی چون تو بغل مامان خسته شده بودی و مامانی اینا و خاله رو که دیدی کلی خوشحال تر شدی شبم ساعت ١١رفتیم کنار دریا و نشستیم شما هم که توی کالسکه بودی و کلی ذوق میکردی و خوشحال بودی و تا ساعت ١ هم که برگردیم انگار نه انگار که باید بخوابی خلاصه فردا صبح هم دوباره رفتیم د...
19 مرداد 1391

مسافرت بکتاش بدون باباش

  سلام عزیزم روز سه شنبه سوم مرداد ماه ١٣٩١ من و بکتاش عزیزم و مامان بزرگت و خاله و دوستای مامانت رفتیم کیش بهمون خیلی خوش گذشت علی رغم اینکه چون بابا کار داشت و نمی تونست بیاد و ما فکر می کردیم که بهمون خوش نمیگذره ولی خوش گذشت اولین کاری که توی مسافرت یاد گرفتی این بود که وقتی بهمون تغذیه بین راه رو دادن و ما آب میوه رو گذاشتیم دم دهن شما بعد از ی کمی ور رفتن یاد گرفتی که قشنگ با نی آبمیوه بخوری انقدر خوشگل خوردی این اولین مسافرت با هواپیمات بود قبل از این با هواپیما هیچ جا نرفته بودی وقتی هم که از زمین هواپیما بلند می شد کلی ذوق میکردی و رفتی بغل خاله و از پنجره بیرون و نگاه کردی برات خیلی عجیب بود اینو از نگات میشد خوند ...
8 مرداد 1391

انتظار دوست داشتنی

روز 26 آبان سال 1390روزی از روزای پاییز قشنگ ساعت هشت و نیم صبح توی بیمارستان پیامبران خدا وند یکی از فرشته های ناز و قشنگشو به ما هدیه کرد خدایا با تمام وجود ازت سپاسگذارم و امیدوارم بتونیم از این هدیه ای که بهمون دادی به خوبی مراقبت کنیم ...
27 تير 1391

درباره مامان و بابای بکتاش

مامان بکتاش ٢٧سالشه و باباشم ٢٨سالشه بعد از ٦سال که با هم ازدواج کرده بودن و کلی توی این سالا خوش گذرونده بودن   و حسابی گشت و گذاراشونو کرده بودن   آرزو کردن که   ی نینی ناز داشته باشن و سه نفر بشن خداهم زود زود  ی نی نی ناز و خوشگل بهشون داد که اونم بکتاش جیگره   ...
27 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بکتاش می باشد