بکتاشبکتاش، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

بکتاش

آش دندونی

سلام عمرم دیروز سه شنبه یازدهم مهر ماه به مناسب دندون درآوردنت مامانی برات آش دندونی درست کرد که خیلی هم خوشمزه بود دستش درد نکنه  عزیزم حالت اصلا خوب نیست شبا هم که دو شبی هست  اصلا خوب نمی خوابی  پری شب که کلی آوردی بالا دیشب هم تب داشتی اسهال هم شدی زنگ زدم به دکترت گفت به خاطر دندونته اما من خیلی نگرانتم امیدوارم که زودتر خوب بشی چون واقعا فکرم درگیرت و ناراحتم برات از همه اینا گذشته چیزی که بیشتر نگرانم میکنه اینه که هیچی نمی خوری حتی به زور دندوناتم که ماشالله انقدر خوشگل و نازن  هر شب کلی نگاشون میکنم  و قربون صدقشون میرم  
1 ارديبهشت 1392

تولد بکتاش

   عزیزم تولدت مبارک عزیزم قرار بود جشن تولدت رو ی جشن خیلی بزرگ بگیریم اما به دلایلی نشد  و چون روز تولد شما مصادف بود با روز اول محرم قرار شد یک هفته زودتر تولد شما رو برگزار کنیم برای همینم قرار شد دوتا مامانی ها و بابایی ها و دایی و خاله و عمه و مامان بزرگا رو دعوت کنیم که آغاز دومین سالگرد تولدت رو جشن بگیریم باورمون نمیشه که یک سال گذشت و یک سال باهم بودیم مثل برق گذشت .امیدوارم که سالیان سال با هم باشیم و بتونیم با هم جشن تولدت رو برگزار کنیم  و هر سال نسبت به سالهای گذشته کامیاب تر شده باشی و به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنی و ما هم افتخار کنیم و خدا رو شکر کنیم همزمان با تولدت دیگه می تونی خوب راه بری ...
2 آذر 1391

کارهایی که بکتاش می تونه در 10 ماهگی انجام بده

    بکتاش چهاردستو پا راه میره هر جایی رو که می بینه میخواد بگیره و بلند شه بعد از اینم که بلند میشه با گرفتن راه هم میره میشینه دست میزنه خیلی خوشگل میرقصه و بالا و پایین میپره با دیدن هر بچه ای کلی ذوق میکنه و می خواد که بگیردش کلمه هایی هم که میگه: بابا. دد.به به .ماما. آدا . توی خونه هر جا مامانش میره دنبالشه حمومو خیلی دوست داره اگه صدای آب بیاد زودتر از همه توی حمومه آهنگ عروسک من سرما خورد چرا رو خیلی خیلی دوست داره در هر شرایطی که براش بزاریم دست میزنه و چشم ازش بر نمیداره مثل چرا عطسه هم میکنه دستشو میندازه دور گردنمون و بوس میکنه   ...
17 مهر 1391

از پله بالا رفتن بکتاش

عزیزم پنجشنبه 19مرداد ماه 91 وقتی بعد از ظهر رفتیم خونه مامانی خاله و مامانی بالای پله ها وایساده بودن و بشما رو تشویق میکردن که بری بالا شما هم دونه دونه پله هارو رفتی بالا انگار که از قبل خودت بلد بودی در صورتی که تا حالا این کارو انجام نداده بودی کلی برات دست زدیم و ازت فیلم گرفتیم که بعداً ببینی ...
21 مرداد 1391

آتلیه رفتن بکتاش

چهارشنبه 18مرداد91 من و شما وخاله مریم قرار بود بریم آتلیه کاج توی سعادت آباد بعد از ظهر از ساعت 3 خوابیدی تا 5 ما هم ساعت 6 وقت داشتیم مامان هر کاری کرد که شمارو بیدار کنه نتونست البته همیشه کمتر از این می خوابیدی نمیدونم اونروز چت شده بود خلاصه به زور بیدارت کردم و بردمت حمام و لباس خوشگل کردم تنت و رفتیم دنبال خاله مریم و رفتیم آتلیه توی راه هم ی کمی خواب آلو بودی وقتی رسیدیم اونجا همه چیز برات تازگی داشت و انگار که اصلال از محیط خوشت نیومده باشه   ما هر کاری که کردیم شما ی کمی بخندی و توی عکس خنده رو باشی نشد که نشد یک ساعت هم وقت صرف کردیم خلاصه از توی 40-50 تا عکسی که گرفتن ازت فقط یکیش خوب شده بود دیگه ...
21 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بکتاش می باشد