تولد بکتاش
عزیزم تولدت مبارک
عزیزم قرار بود جشن تولدت رو ی جشن خیلی بزرگ بگیریم اما به دلایلی نشد و چون روز تولد شما مصادف بود با روز اول محرم قرار شد یک هفته زودتر تولد شما رو برگزار کنیم برای همینم قرار شد دوتا مامانی ها و بابایی ها و دایی و خاله و عمه و مامان بزرگا رو دعوت کنیم که آغاز دومین سالگرد تولدت رو جشن بگیریم باورمون نمیشه که یک سال گذشت و یک سال باهم بودیم مثل برق گذشت .امیدوارم که سالیان سال با هم باشیم و بتونیم با هم جشن تولدت رو برگزار کنیم و هر سال نسبت به سالهای گذشته کامیاب تر شده باشی و به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنی و ما هم افتخار کنیم و خدا رو شکر کنیم
همزمان با تولدت دیگه می تونی خوب راه بری ، البته بازم زمین می خوری اما خودت میتونی پاشی و راه بری و ایستاده هم برقصی و از این بابت خودت هم خیلی خوشحالی
فوت کردن شمع تولدت رو هم یاد گرفتی ،دست میزنی و خودت هم کلی ذوق میکنی ،دوست داری خودت تنهایی غذاتو بخوری و خیلی کارای دیگه . . .
جشن تولدت، هم به ما و هم به خودت خیلی خوش گذشت و تا ساعت ١٢ بیدار بودی و خوش میگذروندی و کلی هم کادو های خوب گرفتی
در ستاره بارانِ میلادت
میان احساس من
تا حضور تو
حُبابی است از جنس هیچ
از دستان من
تا لمس نگاه تو
آسمانی است به بلندای عشق
جشن میلادت را به پرواز می روم
دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها
آسمانی که نه برای من
نه برای تو
که تنها برای “ما” آبیست