بکتاشبکتاش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

بکتاش

پایان 21 ماهگی

1392/9/20 14:09
نویسنده : مامان بکتاش
193 بازدید
اشتراک گذاری

زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،

زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست

عزیزم

عشقم تازه دارم می فهمم که می گفتن بچه ها خیلی زود بزرگ میشن  یعنی چی واقعاً راست میگفتن اصلا باورم نمیشه که تا سه ماه دیگه دوسالت تموم میشه ی موقع هایی که نگات میکنم میگم خدایا واقعاً شکرت چقدر زود گذشت از زمانی که به دنیا اومدی و انقدری شدی روزی که انقدر ناتوان بودی و حتی چیزی رو نمی تونستی توی دستت بگیری و حالا ماشااله خیلی از کارا رو می تونی خودت به تنهایی انجام بدی مخصوصاً دیشب که بهت گفتم عزیزم برو بالشتو بیار رفتی و بالشو پتو تو آوردی که توی پذیرایی دراز بکشی خیلی بانمک پتو رو انداخته بودی روی شونت و می آوردیش

هفته پیش رفته بودیم پارک با سنگ زدی توی سر ی بچه اونم کلی گریه کرد البته خدارو شکر سنگه خیلی کوچک بود بعدشم رفتی و بوسش کردی نمیگم بچه بدی شدی اما خیلی شیطون شدی و با بچه ها خیلی حال میکنی و دوستشون داری حالا این ی دونه هم از دستت در رفت و خودت هم فکرشو نمیکردی که بخوره توی سر نی نیه

اما کلاً عاشقه اینی که چیزا رو پرت کنی برای همینم من می برمت جاهایی که بتونی چیزایی رو که می خوای رو پرت کنی مثلا دم دریاچه که سنگ ریزه های کنارش رو پرت کنی شنیدم با پرتاب کردن هوش بچه بیشتر میشه و تخلیه میشه و جلوگیری کردن از این کار اثرات مخربی داره برای همینم زیاد جلوتو تا جایی که خطر نداشته باشه باز میزارم

عاشق آب و آب بازی ای

تا ازت غافل میشم توی دستشویی یا توی حمومی  خیلی از دست شستن خوشت میاد ازم هم اجازه میگیری انقدر میگی (مامان دستامو بوشورم ) تا من بگم برو  شما هم میگی باشه چشم وقتی هم در دسشویی رو باز میکنی باز میگی ماما دبیا بوپوشم=دمپایی بپوشم منم میگم بپوش میگی باشه چشم  بازم وقتی میرسی به آب و ویخوای آب و باز کنی همین جور سوال میکنی خیلی جیگر شدی انقدر بلبل زبونی میکنی انقدر حرف زدنت و دوست دارم که نگو و نپرس عاشقتم

جدیداً خیلی بیشتر از قبل باهات حال میکنم هر چی که میگم خوب متوجه میشی و جوابمو میدی

چند وقتی هم هست که معنی عروسی رو خیلی خوب می فهمی و رفته بودیم عروسی عروس و که میدیدی با ذوق میگفتی عروس عروس بعدم که رفتی بغلش دیگه پایین نمی یومدی خیلی جالب بود

قبلش هم رفتیم آتلیه که ازت عکس بندازیم تا رفتیم تو از محیطش خوشت نیومد و گریه کردی ما هم نشوندیمت روی مبل گفتیم مارو ببین چی کار میکنیم ازمون عکس میندازه شما هم که مارو دیدی ترست ریخت و دیگه موفق شدیم بعد از 6 ماه عکس آتلیه ای ازت بگیریم توی این مدت هم چند بار دیگه برده بودمت اما موفق نشدیم چون شما نمیدونم پیش خودت چه فکری در مورد محیطش میکنی و بدت میاد و حاضر نمیشدی که عکس بندازی

ی سری از فعل هایی که قبلا اشتباه میگفتی حالا دیگه درست میگی  جمله های بلندتر رو میتونی بگی غذا خوردنت هم خدارو شکر بهتر شده و خودت دوست داری قاشق و بگیری و غذا بخوری البته بازم میریزی اما فکر کنم که توقع زیادی که بخوام غذاتو مثل بزرگا بخوری غذا خوردنت هم خیلی شیرینه

وقتی میشینی توی ماشین به مامان میگی مامان آینگ بزار+آهنگ بزار بعدش هم میگی  آینگ دوستت دارم  و باهاش شروع میکنی رقصیدن و فقط هم باید صداش بلند باشه اگه کم باشه میگی مامان زیاد تن

=زیاد کن 

شعر نمیدونی نمیدونی گوگوش هم بلدشدی و میخونی خیلی بانمکه

عزیزم خیلی هم شعر یاد گرفتی :ی توپ دارم قلقلی* دویدم و دویدم * خرگوش من چه نازه * ١٠ ٢٠ ٣٠ ٤٠تا١٠٠*١تا١٠* بزی نشست تو ایوونش * . . .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بکتاش می باشد