بکتاشبکتاش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

بکتاش

میهمانی رفتن بکتاش

1392/2/1 11:55
نویسنده : مامان بکتاش
134 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب بکتاش با مامان و باباش رفته بود عروسی

niniweblog.comniniweblog.com

 

 

خاله سارا دوست مامانش البته اول می خواست بره خونه مامان بزرگش اما مامان بزرگش خونه نبود

niniweblog.com

و مجبور شد با مامان و باباش بره عروسیniniweblog.comاول که رفتیم فکر کردیم اذیتمون میکنه و زود مجبومون میکنه که بر گردیم

niniweblog.com

اما اونجا خیلی آقا بود و کلی بهش خوش گذشت و کلی شادی میکرد و آخر شب هم اصلا نه به فکر خواب بود

niniweblog.com

نه هیچی دیگه سر شام هم زد ی لیوان و شکوند

niniweblog.com

این اولین خرابکاریهایی که داره شروع میکنه انجام بده البته بعد از شکستن عینک خالشو  ی سری خرابکاری های دیگه آخر شب هم که راه افتادیم

niniweblog.com

دنبال عروس و داماد و بردیمشون خونشون و آقا بکتاشم توی ماشین انقد که خسته شده بود گرفت و خوابید اما به هر حال منو باباش ازش خیلی راضی بودیم چون خیلی پسر خوبی بود

niniweblog.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
7 مرداد 91 12:13
اولاً که خیلی کار خوبی کردی عسل منو بردی عروسی دوماً چرا نمیخواستی ببریش عروسی سوماً ... شما نخون میخوام به بکتاش بگم ""هر وقت خواستن برن خوش گذرونی و تورو نبرن به خودم بگو حالوشون رو بگیرم ""
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بکتاش می باشد